مثلا امروز شروع فصل مورد علاقه م است.
شروع زندگی در یک جای جدید است.
امروز مالک نصفی از یک خانه شده ام.
یک ادم خوب و قدرشناس برایم سرامیک فرستاده از یزد! و بیشتر از حد نیازم فرستاده! و هیچ پولی هم نخواسته!
امان از یزدی ها... یا ادم را میکشند یا ادم را میکشند. یا از خوبی هایشان یا از نامردی هایشان...
زندگی ام علی رغم تمام دستاوردهای مثبتی که تا به حال داشته، انگار ملال اور تر شده و قسمت بدترش اینست که باید مدام با چالش پنهان کردن این ملال پشت لبخندها و شادی های تصنعی، درگیر باشم.